عاشقانه های ابدی ما
عاشقانه های ابدی ما

عاشقانه های ابدی ما

این روزا

سلام 

دلم برا همتون تنگ شده وای که نمیدونین چقد خسته و کلافه شدم 

مادر شوهر گرامی از جمعه خونمون مهمونه خیلی سخته هر چند بنده خدا خیلی تو کارا کمکم میکنه بخوام جایی برم امیر علی رو نگه میداره اونروز حالم خوب نبود ظرفا رو شست جارو کشید ولی خو کلافه شدم  از اینکه نمیتونم تو خونه خودم راحت باشم مثل قبل لباس بپوشم همسری میاد خونه از سروکولش بالا برم بغلش کنم بوسش کنم خیلی از ازادی هام گرفته شده خدا کنه زودی تعمیرات خونش تموم بشه بره خونه خودش خخخخخخخخ عجب عروس بدجنسی 

اخه مجبورم صبحا زود بیدار شم همش کنارش بشینم یا تی وی ببینیم یا حرف بزنیم میدونین چند روزه نت نیومدم بعضی وقتا با گوشی میخوندمتون چون یه عادت بدی دارم میشینم پای نت کمش دو سه ساعت میگردم  اونوقت مادر شوهر تو پذیرایی باید تنها بشینه 

خدا بداد دل اون عروسایی که با مادر شوهر یه جا زندگی میکنن برسه اونا چی میکشن هر چند مادرشوهری خیلی بد نیست ولی خوب بازم تحمل کردنش سخته معذبی تو خونه خودت  منم خیلی به روی خودم نمیارم دوست ندارم همسری ناراحت بشه چون میبینه مامانش چقد کمک حالمه البته نه که فک کنین فقط جلوی پسرش کار میکنه نه بنده خدا وقتی پسرش نیست بیشتر تو کارا کمکم میکنه یه چیزی هم که جلوش میذارم بخوره اینقد تشکر میکنه معذرت خواهی میکنه که مزاحم شده خجالت میکشم  برا همین خیلی بداخلاقی نمیکنم چون همسری هم میبینه مادرش از مجبوری اومده خونمون یکم بی انصافیه که من باهاش بد رفتاری کنم ولی  بازم  اذیتم دست خودم نیست 


دعا

سرور جونم وقتی فهمیدم خیلی شوکه شدم انشالا  حالش خوب میشه 

دوستای گلم برا ارامش دل سرور خانوادش خیلی دعا کنین  زنداداشش تو کماست الان به دعای تک تک ما نیاز داره 

دعا کنین انشالا از این امتحان الهی سربلند بیرون بیان دعا کنین که ارامششو ن دوباره برگرده  و زندگیشون حالت طبیعی بشه خیلی سخته وقتی عزیزی  تو بیمارستان بستری و کاری نمیتونی بکنی 

خدایا به حق این ماه عزیز همه مریضا رو شفا بده .....امین


من اومدم

سلام دوست جونیا

روضه هام تموم شد خیلی خوشحالم که تونستم تا روز اخر روضه بگیرم 

این چند روز مشغول نظافت بودم خواهر شوهری سفره ابوالفضل شو خونه ما انداخت میدونین وقتی مهمونی باشه بعدش کلی بریز بپاش و کثیفیه 

خونه م شده بود بازار شام بعد رفتن مهمونا خواهر شوهرا و جاریا ظرفا رو شستن و خشک کردن رفتن دستشون درد نکنه ولی خو همه خونه بهم ریخته بود ظرفا رو جابه جا کردم جارو برقی کشیدم و فرشا رو که بعضی جاهاش کثیف شده بود شامپو کشیدم چرا بعضی از ما ها مراقب بچه هامون نیستیم که گند نزنن به خونه مردم خدا رو شکر مبلا رو کاور کشیده بودم فقط کاورا رو شستم هیچی دو روز به نظافت گذشت و بازم خستگی

خیلی دلتنگ امام رضا شدم با اینکه فاصله زیادی نداریم تا حرم ولی خو هنوز امام منو نطلبیده قسمت نشده برم خیلی وقته حرم نرفتم یکی دو بار هم خواستیم بریم نشد 

از امشب هییت همسری به مناسبت سوم تا هفتم  امام حسین مراسم دارن و کلی مهمون برا شام البته همه کاراش با اقایونه  

یکم سرم خلوت بشه میخوام برم کاموا بگیرم برا فسقل کلاه شال ببافم یه کلاه شالم واسه همسری 

راستی دیروز با همسری رفتیم مغازه دوستش  یه پالتو مشکی بلند من برداشتم همون مدل یه پالتو کوتاه همسری برداشت  خیلی شیکه تو تن باید به فکر فسقل هم باشم برم براش لباس گرم بگیرم هر چند هوا سرد نشده ولی خو خرید تو هوای سرد و دوست ندارم  اون موقع فقط پاساژ گردی خوبه وا دلم برا پاساژ گردی هم تنگ شده خودمونیم چقد دل تنگ بودم خبر نداشتم بشینم فک کنم دیگه دلتنگ چه چیزایی هستم 

شب به همتون سر میزنم البته از هییت برگشتم

سلامتی امام زمان عج

دوستای گلم اگه تونستین به این وبلاگ یه سری بزنین 

اونجا برای سلامتی امام زمان صلوات جمع میکنن اگه تونستین تو ختم هفتگیش شرکت کنین 

التماس دعا

http://robeensanyat.mihanblog.com/


عزاداری +عکس

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

مرمر جان نمیتونم برات کامنت بذارم عزیزم خیلی نگرانتم کاشکی همه چی درست میشد میشد عین روز اول 

محرم

ایام عزاداری سرور و سالار شهیدان و بهتون تسلیت میگم 

امروز اول محرم بود امام حسین این توفیق بهم داد که میزبان عزادارانش باشم 

نمیدونین چه حس و حال خوبیه که تو خونه خودت روضه بگیری وقتی خانوما همه با هم یا ابا عبدلله میگفتن یه حالی میشدم نمیتونم توصیفش کنم 

انشالا خدا  کمکم کنه تا بتونم 10 روز تا عاشورا رو روضه بگیرم 

به یاد همه تون بودم   ودعاگوی همتون انشالا که خدا قبول کنه 

ارزو بانو و خونه تکونی

ببخشید که دیر اومدم 

اینو بگم که از کمر درد دارم میمیرم دیگه هیچ رمقی تو دستام نیست نمیدونم یهوی به سرم زد خونه تکونی کنم اونم اساسی 

فرشارو دادم قالی شویی  به همسری هم گفتم شستن درو دیوار اشپزخونه با تو 

خودمم شروع کردم شستن پرده ها یه روز کامل وقتمو گرفت  البته همسری طفلک همشو باز کرد برام بعدم نصبشون کرد

یه روزمم به ملافه شستن و لباس خلاصه هر چی شستنی بود گذشت 

فرشامو که اوردن تازه کارای اساسیم شروع شد وای چیدن خونه تمیز کردنش تمیز کردن مبلا سابیدن در ودیوار  رسما کوزت شده بودم این چند روز 

کار پذیرایی و اشپزخونه که تمیز شد پریدم تو اتاق خوابا اول اتاق فسقلو تمیز کردم روز بعد اتاق خودمونو 

یه روزم شستن سرویس بهداشتی و حموم 

نمیدونین چقد خستم 

راستی اگه خدا قبول کنه قسمت بشه میخوام دهه اول محرمو روضه بگیرم  ولی موندم چه کار کنم هم مادر شوهری روضه داره هم خواهر شوهری 

منم دلم میخواد بگیرم  تا ببینم قسمت چی میشه برم بخوابم که چشام باز نمیشه

تولد+عیدی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

مرمر ادرستو ندارم برام ادرس بذار