عاشقانه های ابدی ما
عاشقانه های ابدی ما

عاشقانه های ابدی ما

اندر احوالات این چند روز

سلام دوستای  گلم خوبین با سرما چیکار میکنین 

نمیدونم چرا هر وقت تصمیم میگیرم تند تند پست بذارم  یه جورایی گرفتار میشم 

تو هفته قبل نمیدونم چیکار شده بودم همش میپیچیدم به اقایی  همش قهر میکردم کل هفته به حالت قهرو اشتی گذشت یه دیقه قهر بودم باز اشتی میکردم خودمم خندم گرفته بود از کارام

همسری میگه یه پا خل و چل شدم  خخخخخخخخخ

5شنبه عقدی دختر خواهر شوهری بود خیلی یه دفه پیش اومد رفتیم شهرستان رفتن همانا گیر کردن اونجا همانا برف اومد حسابی جاده ها خیلی لغزنده شده بود مجبور شدیم چند روز بمونیم وای که چقد مهمونی رفتن تو هوای سرد بده همش تو خونه بودیم اصلا خوش نگذشت البته به جز عقدی که واقعا عالی بود

عقدی رو تو تالار گرفته بودن همه فامیلا همسری هم بودن خیلی خوش گذشت کلی رقصیدیم  

داماد خواهر شوهری سربازه ماله یه شهر دیگس خانوادش گفتن حالا که اومدیم اگه اجازه بدین برا عروسمون عیدی بیاریم اخه هم پسره نمیتونه بیاد مرخصی هم خودشون نمیتونن بیان

خواهر شوهری یه رسمی دارن که عیدی که برا دختر میارن و با عیدی که برا پسر میگیرن همه رو میچینن مهمون دعوت میکنن تا ببینن البته این رسم مال سمت شوهرشه 

با عیدی ها کیک و شیرینی و میوه و اجیل هم میذارن خواهر شوهری به من گفت زحمت میوه با تو حالا موندم چیکار کنم 

به نظرتون تو سبد بچینم یا تو کالسکه یا روی پایه کدوم بهتره خخخخخ میخوام جلوی خواهر شوهرا و جاریا سنگ تموم بذارم اخه همش میگن چرا اینقد کلاس میری حیف پولاتون که اینجوری خرج میکنی یا چرا اینقد بریزو به پاش الکی میکنین موقع مهمون داری منم میخوام ثابت کنم کلاس رفتن هنر میخواد نه وقت تلف کردن 

قول میدم زودی بیام با کلی عکس 

فعلا 


خانوم هنرمند وارد می شود

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.