عزیز دل مهران تولدت مبارک 


چقد جات خالیه ارزوی قشنگم کاش بودی و تنهام نمیزاشتی بی وفا تولدت مبارک

مهران



هی رفیق!

بغض هایم را مسخره نکن!

به سه نقطه های آخر حرف هایم نخند!

تمام زندگیم نقطه چین است!

اینها تمام نوشته های تاریکی ذهن و دنیای من است…

اینجا کلبه ی وحشت من است!

چرخ و فلک خاطره هاست…

سکوت چش مها و سرسره ی بغض هاست…

در دنیای تاریک و سیاه من خبری از گل و درخت نیست!

روشنی نیست…
سیاهی مطلق است…!

دوست خوب من! 
سکوت کن و رد شو!

چشمهایت را ببند تا تن لش زندگی مرده ام را نبینی!

گوشهایت را بگیر تا صدای ناله ها و زجه زدن هایم را نشنوی!

در دنیای من؛بی کسی دلتنگی و حسرت بیداد میکند…!

اینجا من هستم و من و من!

اینجا بجز من و بغضهایم چیز دیگری نیست!

هیچی نگو… 
نخند… اشک نریز… ترحم نکن…
فقط رد شو…!


مهران


این روزهــــایم به تظاهر می گذرد…

تظاهر به بی تفاوتی،

تظاهر به بی خیـــــالی،به شادی،

به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست…

اما . . .

چه سخت می کاهد از جانم این “نمایش”





مهران

آرزوی من ارزو ام دیدن دوباره توست

کجایی که به دلم مرهم بزاری عزیزم 

کجایی که ببینی یادگاری که از عشق و زندگیمون مونده چقدر بزرگ و آقا شده. و افسوس که مامان گفتن دوباره براش شده ارزو دلم بی تابت شده همه هستی من

ارزو

ارزو

ارزوی من شدی ارزوی دست نیافتنی 



مهران

عزیز سفرکردم کجایی که بیقرارتم  بغض و تنهایی خسته م کرده


بی وفا رفتیو من موندم با خاطراتت


مهران

غم من پایانی ندارد

دوساله و نیمه  آرزوی عزیزم از پیشم رفته چیکار کنم که داغ نبودنش هنوز تازه س خاک نتونست سردیشو بهم بده هنوزم وقتی میشینم کنار مزارش فک میکنم جلوم نشسته بهم میخنده وباهام حرف میزنه دلم تنگ شده و قرار نداره از وبش یادم اومد از این به بعددلتنگیامو اینجا براش مینویسم

دوستت دارم عزیز آسمونیم


مهران

چند روزی بود ارزو  سردرد ای شدیدی داشت  تا رفتیم دکتر عکس و ازمایش  نتیجه ش شد یه لخته خون که تشخیص دکتر این بود که باید سریع عمل بشه چون خطرناک بود مخصوصا که سر درد ارزو بیشتر میشد قرار شد همون روز بستری بشه تا زودتر کارای عمل و انجام بدیم 

اما ارزو خواست برگرده خونه فرداش بریم بستری بشه الهی بمیرم برا خانوم گلم با چه حسرتی به خونه نگاه میکرد خیلی ترسیده بود بمیرم که اینجوری مظلوم رفت اون شب تا صبح پسرمونو بغلش گرفته بود بو میکرد و میبوسیدش میخندید میگفت ذخیره روزایی که تو بیمارستانه  تا صبح براش حرف زدم بهش امید میدادم ولی همش میخندید میگفت من دیگه بر نمیگردم امشب اخرین شبیه که تو این خونه کنار هم هستیم دیگه نیستم به جونت غر بزنم 

چی میشد من به جاش میمردم ارزوی من سنی نداشت صبح بستری شد قرار شد سه روز بعد اماده بشه برا عمل 

تو اون چند روز من اب شدنش و دیدم میخندید ولی چشاش از غم سنگین قلبش میگفت  خیلی سخته 

اخ وقتی میرفت برا عمل همش میگفت من خیلی خوشبخت بودم  بهترینا رو کنارت داشتم خیلی دوست دارم ازت راضیم تو هم ازم راضی باش 

ارزوی من رفت و  نتونست تحمل کنه رفت و دیگه از اون  اتاق لعنتی برنگشت 

حالا من موندم یه دنیا حسرت یه بغض بزرگ یه پسر پنج  ساله که همش بهونه مامانه شو میگیره  

دلم خیلی گرفته  ما مردا نمی تونیم برا کسی درد دل کنیم به کی بگم من ارزومو میخوام خانوم قشنگ و گلمو میخوام دلم برا صدای نازش براصدای قلبش برا نفساش برا خنده هاش برا حرص خوردناش تنگ شده  هنوز جای بوسه ای میخواست بره اتاق عمل پشت دستم کرد میسوزه  کارم شده هر روز برم پیشش براش حرف بزنم اما  جوابی نیست که بشنوم دلم میخواد بمیرم  اگه قول نمیدادم از امانتش مواظبت کنم الان پیش ارزم بودم بمیرم که فقط گفت جون تو جون امیر علی نذار پسرمون سختی بکشه بمیرم که تو این سن وصیت نوشت .داده بود به دکتر که بهم بده  حیف بود خیلی حیف اون همه خوبی که رفت زیر یه خروار خاک 

برای  دوستای وبلاگیشم چند خط نوشته بود ممنون همتونم که جای خواهر نداشته شو پر کردین  خوشحالم که ارزو کسایی  رو داشت که حرفاشو بهشون بزنه یه دنیا مدیونتونم 

 اینم چند خطی که برای شماها نوشته بود 


دوستای گلم خواهرای نازم شاید قسمت نباشه دیگه باهاتون حرف بزنم خیلی اذیتتون کردم ببخشین منو مرسی از همتون که همیشه کنارم بودین تو شادیا و غصه هام تو مشکلاتم کنارم بودین  

شما شدین خواهر نداشته من همیشه دلم میخواست یه خواهر داشتم که باهاش درد دل کنم  شما جاشو. پرکدین شدین یه خواهر واقعی برام 

خانوم خونه عزیزم اجی قشنگم مرسی که هیچ وقت تنهام نذاشتی دیگه ارزویی نیست که نگرانت کنه و حرصت بده با دیر اومدناش میدونم منو میبخشی اخه از تو مهربونت تر ندیدم مواظب خودتو خوبی هات باش

مریم جونم مرسی که به درد دلم گوش کردی به بغض و کینه ای که از گذشته داشتم به حرفایی که نمیتونستم به کسی بزنم ولی تو بهش گوش کردی  من سبک شدم 

خانوم چی جونم .زینب جون . نانا جون. سرور عزیزم . الوچه بانو جان.الناز جان / شنل قرمزی عزیزم.خانم خونه جانم . فاطمه جون . باران گلم.نیلوفر جون . صاحبه جون .مامان مهدیای عزیزم . زهرا جان و ارزوی عزیزم خیلی دوستون دارم مواظب خودتون باشین بهترین ها رو براتون ارزو دارم  حلالم کنین ازم راضی باشین 

فدای همتون ارزو 

میبینین مهربونی عزیز دل منو که همیشه یاد همه بود پس من چی من چه جوری بدونش زندگی کنم  ارزو تمام دنیای من بود رفته و دنیامو با خودش برد ببخشین خیلی حرف زدم دلم داشت میترکید فک کردم بیام اینجا 

شرمنده و مخلص همتون مهران


پایان

ارزوی من رفت و همه اروزوهامو با خودش برد 

تموم شد خیلی زود بود 

خیلی حیف بود 

حالا من اینجام اون زیر خروارها خاک 

این وب دیگه اپ نمیشه پاکش نمیکنم چون حرفای ارزوم اینجاست شایدم نتونم  پاکش کنم 

ممنون که تو خوشی ها و ناخوشی هاش کنارش بودین

 مخلص همتون مهران 

تولدم

سلام دوست جونیا خداروشکر حالم خیلی خیلی خوبه هم جسمی هم روحی فردا تولدمه میخوام برگردم به روزای قبلیم میخوام دوباره بهترین روزا رو داشته باشم من میتونم قوی باشم مگه نه دوستان 

این روزا خیلی اتفاقای خوبی میوفته خدا کنه همیشه پر باشین از اتفاقای خوب 

نمیدونم همسری تولدمو یادش هست یا نه هنوز که چیزی  لو نداده 

خدایا شکرت هزار مرتبه شکرت

ببخشید کامنتارو بدون جواب تایید کردم قول میدم از این به بعد حتما جواب بدم 

فدای همتون