-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 شهریور 1398 15:18
عزیز دل مهران تولدت مبارک چقد جات خالیه ارزوی قشنگم کاش بودی و تنهام نمیزاشتی بی وفا تولدت مبارک مهران
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 شهریور 1398 07:29
هی رفیق! بغض هایم را مسخره نکن! به سه نقطه های آخر حرف هایم نخند! تمام زندگیم نقطه چین است! اینها تمام نوشته های تاریکی ذهن و دنیای من است… اینجا کلبه ی وحشت من است! چرخ و فلک خاطره هاست… سکوت چش مها و سرسره ی بغض هاست… در دنیای تاریک و سیاه من خبری از گل و درخت نیست! روشنی نیست… سیاهی مطلق است…! دوست خوب من! سکوت کن...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 شهریور 1398 07:27
این روزهــــایم به تظاهر می گذرد… تظاهر به بی تفاوتی، تظاهر به بی خیـــــالی،به شادی، به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست… اما . . . چه سخت می کاهد از جانم این “نمایش” مهران
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 مرداد 1398 01:18
آرزوی من ارزو ام دیدن دوباره توست کجایی که به دلم مرهم بزاری عزیزم کجایی که ببینی یادگاری که از عشق و زندگیمون مونده چقدر بزرگ و آقا شده. و افسوس که مامان گفتن دوباره براش شده ارزو دلم بی تابت شده همه هستی من ارزو ارزو ارزوی من شدی ارزوی دست نیافتنی مهران
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 مرداد 1398 00:35
عزیز سفرکردم کجایی که بیقرارتم بغض و تنهایی خسته م کرده بی وفا رفتیو من موندم با خاطراتت مهران
-
غم من پایانی ندارد
یکشنبه 6 مرداد 1398 16:11
دوساله و نیمه آرزوی عزیزم از پیشم رفته چیکار کنم که داغ نبودنش هنوز تازه س خاک نتونست سردیشو بهم بده هنوزم وقتی میشینم کنار مزارش فک میکنم جلوم نشسته بهم میخنده وباهام حرف میزنه دلم تنگ شده و قرار نداره از وبش یادم اومد از این به بعددلتنگیامو اینجا براش مینویسم دوستت دارم عزیز آسمونیم مهران
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 دی 1395 18:44
چند روزی بود ارزو سردرد ای شدیدی داشت تا رفتیم دکتر عکس و ازمایش نتیجه ش شد یه لخته خون که تشخیص دکتر این بود که باید سریع عمل بشه چون خطرناک بود مخصوصا که سر درد ارزو بیشتر میشد قرار شد همون روز بستری بشه تا زودتر کارای عمل و انجام بدیم اما ارزو خواست برگرده خونه فرداش بریم بستری بشه الهی بمیرم برا خانوم گلم با چه...
-
پایان
چهارشنبه 22 دی 1395 08:15
ارزوی من رفت و همه اروزوهامو با خودش برد تموم شد خیلی زود بود خیلی حیف بود حالا من اینجام اون زیر خروارها خاک این وب دیگه اپ نمیشه پاکش نمیکنم چون حرفای ارزوم اینجاست شایدم نتونم پاکش کنم ممنون که تو خوشی ها و ناخوشی هاش کنارش بودین مخلص همتون مهران
-
.
جمعه 30 مهر 1395 17:08
-
تولدم
جمعه 26 شهریور 1395 23:30
سلام دوست جونیا خداروشکر حالم خیلی خیلی خوبه هم جسمی هم روحی فردا تولدمه میخوام برگردم به روزای قبلیم میخوام دوباره بهترین روزا رو داشته باشم من میتونم قوی باشم مگه نه دوستان این روزا خیلی اتفاقای خوبی میوفته خدا کنه همیشه پر باشین از اتفاقای خوب نمیدونم همسری تولدمو یادش هست یا نه هنوز که چیزی لو نداده خدایا شکرت...
-
این چند ماه(بارمز همیشگی)
پنجشنبه 11 شهریور 1395 20:56
سلام عزیزای دلم خیلی دلم برا همتون تنگ شده امیدوارم همگی خوب باشید جونم براتون بگه با خواهرشوهری رفتیم قم روز قبل از ماه رمضان برگشتیم که روزه هامون خراب نشه دو سه روز گذشته بود که دوست همسری زنگ زد گفت افطار میان خونمون منم شروع کردم تدارک دیدن ظهر همسری که میخواست بره مغازه بهش گفتم فسقلو ببره که به کارام برسم...
-
زندگی دوباره
جمعه 29 مرداد 1395 17:00
سلام دوستای گلم خانوم خونه عزیزم ممنون که به یادمی خواهری نوشتن برام سخته بهتر که شدم حتما میام مینویسم حالم نسبت به دو ماه قبل خیلی بهتره فقط گچ پام مونده و گردنم دکتر گفته فعلا بسته باشه خداروشکر نخاع مشکلی نداشت فقط ضربه ای که به سرم خورده یکم نگران کننده بود که خداروشکر بهتره ولی هنوز منع شدید دارم برا گوشی و لب...
-
قم
پنجشنبه 13 خرداد 1395 01:12
سلام دوستای گلم الان که دارم مینویسم تو ماشینم دارم با خواهر شوهر میرم قم و جمکران دعواگوی همتون هستم زودی میام مینویسم
-
* تنهایی *
چهارشنبه 5 خرداد 1395 02:21
امشب همسری نیست و من مثل جغد دارم مانیتورو نگا میکنم رو میز پر از لیوانای خالی چای. ابمیوه. شیر شده یکم میوه خوردم باز برا خودم غذا کشیدم رو میز جا نداره گذاشتم زمین اضافه هارو الان دلم گوجه سبز میخواد خدا کنه زودی خوابم ببره وگرنه با این وضعی در پیش گرفتم هر چی دم دستم هست دارم میخورم فردا همسری باید جنازه مو جمع کنه...
-
من اومدم با کلی حرف
دوشنبه 3 خرداد 1395 12:11
-
من اومدم
چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 16:56
سلام عزیزای دلم خوبین دلم براتون واقعا تنگ شده بود برا اینجا هم خیلی خستم قول میدم زودی بیام بنویس کلی کار دارم تموم که بشن یه استراحت هم بکنم میام مینویسم البته به همتون صبح سر زدم براتون کامنت گذاشتم
-
* چند وقتی نیستم *
یکشنبه 19 اردیبهشت 1395 11:03
دوستای گلم خوبین از قرار مادر شوهری یهو کمرش میگره میبرنش دکتر دیسک کمر بوده بعد چند روز عمل کرد الانم من وسایلمو جمع کردم برم پیشش مراقبش باشم اخه بنده خدا گناه داره خواهرشوهرای گرامی که به روی مبارک خودشون نیاوردنو هر کدوم رفتن دنبال کار خودشون جاریای گرامم همین طور منم دیدم واقعا سخته نمیتونه تنها بایکی از خواهر...
-
هواتو کردم
سهشنبه 14 اردیبهشت 1395 14:18
سلام اقا خیلی هواتو کردم هوای گنبد وضریحتو میشه اقا میشه منم بطلبی میشه منم شش گوشه تو ببینم دلم میخواد بیام کنار ضریحت بشینمو گریه کنم پا برهنه بیام بین الحرمینت بیام کنار ضریح اقا ابوالفضل این روزا خیلی هواتو دارم اقا خیلی زیاد یه گوشه چشمی به منم بکن خوبم دوستای گلم خیلی خوبم پر از ارامش و شادی و خنده و عشق فقط...
-
بدون عنوان
شنبه 11 اردیبهشت 1395 11:22
سلام دوستای گلم خوبین شرمنده بازم دیر اومدم جای همتون خالی این چند روز فقط به گشت و گذار گذشت خیلی خوب بود نمیدونم حالا که ماشین نداریم چرا تفریحاتمون بیشتر شده قبلا خیلی کم میشد پیاده روی کنیم بعضی شبا با ماشین میرفتیم دور دور ولی حالا هر شب همسری میاد دنبالم مگه بیا بریم پیاده روی خیلی خوبه تو این چند روز بیشتر از...
-
روزای خوب ما
شنبه 28 فروردین 1395 09:50
سلام عزیزای دلم خوبین منو همسری و فسقل هم خوبیمو داریم یه گوشه ای از این دنیای بزرگ اروم زندگی میکنیم داشتم به این فک میکردم که اون اتفاق تلخ چقد منو همسری رو بیشتر بهم نزدیک کرد بیشتر عاشق هم شدیم گوش شیطون کر چشم حسود کور تو این مدت حتی یه اخم به هم نکردیم چه برسه قهرو دعوا خب اول بگم دختر جاری و عقد کردن و یه عروسی...
-
خاطرات نوروز
چهارشنبه 18 فروردین 1395 08:13
-
شکرانه سال 95
یکشنبه 15 فروردین 1395 18:02
خدایا شکرت برای ارامشی که تو زندگی دارم خدایا شکرت برای همسری که قسمتم کردی خدایا شکرت برای همسری که بهترین لحظه ها رو برام ساخته خدایا شکرت برای همسری که وقتی نمیتونه برام کادو بخره شرمنده میشه و ناراحت خدایا شکرت برای همسری که تو این روزای سخت داره خودشو به اب و اتیش میزنه که همسرش کمبودی نداشته باشه خدایا شکرت برای...
-
سال نو مبارک
شنبه 14 فروردین 1395 15:39
سلام دوستای گلم سال نو مبارک امیدوارم بهترین لحظه ها رو تو سال جدید داشته باشین عاشقانه زندگی کنین شرمنده که نبودم زودی میام مینویسم دوستون دارم که تو این مدت کنارم بودین شرمنده کامنتا رو بدون جواب تایید کردم
-
ارامش
شنبه 22 اسفند 1394 10:30
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 اسفند 1394 17:57
شرمنده همتونم که ناراحت و نگرانتون کردم اوضاع تا حدودی اروم شده ببخشید منو که باعث ازارتون شدم اما تنها راهی بود که برام دعا کنین میام مینویسم چه اتفاقی افتاد فقط یکم وقت میخوام اصلا روزای خوبی نداشتم دوستتون دارم با خوندن کامنتا فهمیدم تنها نیستم. فدای همتون. ارزو
-
اخر خط
شنبه 15 اسفند 1394 16:32
به اخر خط رسیدم زندگیم سر یه سوءتفاهم ساده داره از هم میپاشه تو رو خدا برام دعا کنین تو این روزا خیلی محتاج دعاتونم نمیدونم چی شدیه دفه اینجوری شد داشتیم عاشقانه زندگی میکردیم ولی حیف عمر این زندگی چه کوتاه بود حالم بده خیلی خیلی تنهام برام دعا کنین برام من برا همسری برا فسقل هیچوقت فکر نمیکردم زندگیم اینجوری تموم شه...
-
من اومدم با کلی عکس
دوشنبه 3 اسفند 1394 07:52
-
اندر احوالات این چند روز
دوشنبه 12 بهمن 1394 19:06
سلام دوستای گلم خوبین با سرما چیکار میکنین نمیدونم چرا هر وقت تصمیم میگیرم تند تند پست بذارم یه جورایی گرفتار میشم تو هفته قبل نمیدونم چیکار شده بودم همش میپیچیدم به اقایی همش قهر میکردم کل هفته به حالت قهرو اشتی گذشت یه دیقه قهر بودم باز اشتی میکردم خودمم خندم گرفته بود از کارام همسری میگه یه پا خل و چل شدم خخخخخخخخخ...
-
خانوم هنرمند وارد می شود
شنبه 3 بهمن 1394 09:54
-
مهمان سرزده
یکشنبه 20 دی 1394 17:48
سلام دوس جونیا دلم واقعا براتون تنگ شده بود شرمنده گرفتار بودم با گوشی میومدم میخوندمتون ولی پست نمیتونستم بذارم وقت نمیشد از سالگرد ازدواجمون بگم که همه چی بهم ریخت صبح بیدار شدم کارامو کردم شروع کردم ناهار درست کردن و کیک درست کردن ساعت یازده بود همسری زنگ زد گفت دوستش با خانوادش قراره بیان مشهد میان خونه ما...