عاشقانه های ابدی ما
عاشقانه های ابدی ما

عاشقانه های ابدی ما

مهمونی کنسل شد

اول از همه بگم عیدتون مبارک

چهارشنبه زنگ زدن  که یکی از اقوام  همسری فوت شده منم وسایلمو جمع کردم که بریم برا مراسم اخه مراسمشون تو شهرستان بود 

چهارشنبه رفتیم پنجشنبه ظهر هم سومش بود ناهار خوردیم حرکت کردیم سمت خونه 

به خواهر شوهری گفتم واقعا خستم  یکم کمرم درد میکنه باشه هفته دیگه اخه خوردم زمین میخوام یکم استراحت کنم بهتر بشم 

طفلک گفت من خودم میخواستم بهت بگم باشه هفته دیگه کمرت بهتر بشه بعدا دعوت کن گفتم شاید ناراحت بشی

منم از خدا خواسته به همه خانواده همسری گفتم که مهمونیم افتاد هفته بعد

به مناسبت زمین خوردنم تا دو روز از کار خونه وغذا راحتم خخخخخخخخخخخ

همسری گفته خودتو خیلی خسته نکن دراز بکش تا خوب شی الان یک ساعته رفته منم دارم تو نت میچرخم مثلا دارم استراحت میکنم 

الانه که پیداش بشه برم دراز بکشم که بیاد ببینه نشستم پای نت میگه تو که خوبی بازم بهم کلک زدی حالا زمین خوردنم چیز خاصی نبود خودم از زمین خوردنم خندم گرفت ولی اینقد کولی بازی دراوردمو خودمو جلو خانواده همسری برا همسری لوس کردم که نگو

 طفلکی فک میکنه من کاری شدم همش میگه بیا بریم عکس بگیریم نمیدونم چقد میتونم خودمو به مریضی بزنم و نقش بازی کنم  اگه همسری بفهمه تا یه هفته باید بهش باج بدم تا اذیتم نکنه

اخه بعضی وقتا که الکی خودمو میزنم به مریضی که لوسبازی دربیارم زودی میفهمه اینقد اذیتم میکنه که دیگه از این کارا نکنم بدترین شکنجه شم قلقلکه که میمیرم فک کنین  دستو پامو میبنده با این چوبایی که پر داره ماله گردگیریه  کف پام میکشه بعدم اینقد قلقلکم میده که از حال میرم

به نظرتون اعلام سلامتی کنم بهتر نیست حداقل جونمو نجات دادم اگه بفهمه که دیگه کارم تمومه